کد مطلب:35510 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:148
بر روان محمد (ص) آفرین باد. خداوندگارا كریما شها بتاریكی جهل نور رهی خروشید چو در توده دیو هوس هوس همچنان ابرهای بهار فساد و نفاق از كران تا كران در آن تیرگیها شود ناگهان تو گویی فرشته رسد از بهشت چو افتاد در تیره روزی، بشر كتابی كند تازه بر نام عشق به جانهای افسرده از نور دین پراكندگیها شود جمع و جور برافروزد از مهر، نور و داد هر آن دل كه فارغ بد از سوز عشق چو آهن سیه گشته از زنگ، دل خدایا دلم گشته تقدیس گر درود فراوان فرستم بر آن درخشنده آیین توحید كرد به روح محمد (ص) هزار آفرین درخشید خود از فضائل چنان [صفحه 184] ز قرآن به وحشت سرای حجاز ز عشق و وفا اندر آن ریگزار در آن دشت سوزان و تفتیده جان محمد به دنبال پیغمبران گرفت از خدا رتبه مهتری پدر داشت مردی شجاع و دلیر به خردی خود از نعمت باب و مام شبان بود در عمر خود یك زمان عرب را كه بد بدخوی و خیره سر برانگیخت او را بدان سان خدا كه بر راه حق عده ای بت پرست چنان كرد و پیروز شد آن چنان شدند آدمی خوی، درندگان محمد (ص) چو كرد آن وظیفه ادا چو زین دهر شد سوی دیگر سرای [صفحه 185]
«و صل علی محمد (ص)»
هدایتگر از نور بر گمرها
به ارشاد بر بنده منت نهی
بدین سان كه كس نیست در بند كس
بگیرد چو از مردمان اختیار
بگیرد ز دست تعاون، عنان
پدیدار رخسار پیغمبران
كند منع گفتار و كردار زشت
چراغ هدایت شود جلوه گر
رساند چو از مهر، پیغام عشق
ز آیات بخشیده نوری نوین
شود خودپرستی از آن جمع، دور
رسد توده بر نعمت اتحاد
كند از وفا نكته آموز عشق
ز نور محبت كند مشتعل
به پیغمبرانت نفر در نفر
كه او بود پایان پیغمبران
به قرآن و اسلام جاوید كرد
كه بنیاد فرمود نظمی نوین
كه پنهان شد آن گفته ی دیگران
بهشتی به پا كرد بس دلنواز
پدیدار فرمود خرم بهار
به پا كرد دانشسرای جهان
چو آمد بشد برتر از آن میان
بر آن جمع، دادش خدا رهبری
ز پستان پرهیز نوشید شیر
همی گشت محروم خیرالانام
زمانی دگر بود بازارگان
به زانو درآورد آن پر هنر
كه جنبید تنهای تنها ز جا
كشاند، بگیرد ز گمراه دست
كه آورد در راه حق گمرهان
فرشته شد اهریمن بدگمان
به قرآن سپرد امت پارسا
سپرده است قرآن به دست خدای
صفحه 184، 185.